بهش زنگ زدم خوب حرف میزد
گفتم چیا بخره گفت باشه
اومد خونه دستش خریدای خونه بود .شیرینی هم خریده بود شیرینی مربایی چندباری گفته بودم میحام خریده بود امشبم خریده بود دو جعبه یکی مربایی یکی زبون
نمیدونم چرا حال نداشت فقط
یک جورایی تو قیافه بود
همش میگفت حوصله ندارم برو اونطرف
جوابمو به زور میداد
به بچه هم میگف حوصله ندارم
با گوشیش بازی میکرد
فقط از راه اومد گفت سریع شام بیار منم آوردم بعد خورد موقع شامم مثل بیشتر وقتها بازی با گوشی
گفتم موقع شام باید کنارهم باشیم گوشیاکنارباشه بچه نگاه میکنه فورا گفت حوصله ندارم ولی کن
غذامم کامل خورد
بعدشم خابید اخرشب گفت فردا فلان ساعت بیدارم کن
با بچه هم کمی. حرف زد بعد خابید
نمیدونم موقع شام ضابخونه زنگ زد قبض آب پونصد شده اخطار خورده