؟ گفتم هیچ کدومشون! برای تشکر از خوبیهاشه! واون یک دفعه با چشمانی پراز حسرت بهم زل زد وگفت خوش بحال همسرتون.! چه مرد قدرشناسی دارن! و من خوشحال از تعریف اون خانوم با شوق وشعف راهی خونه شدم .کلیدم رو در اوردم ولی سریع پشیمون شدم.گفتم نه تمام قشنگیش به اینه که خود ناهید بیاد در و باز کنه غافلگیر شه
چندبار زنگ زدم .اما کسی درو باز نکرد..!! مطمین بودم تو این ساعت خونه ای.! چون زنی نبودی که در زمان برگشتنم جایی بری..!صدای گریه بچه میومد!!نگرانت شدم با هول و ولا گشتم دنبال کلیدم که یهو در وا کردی با موهای ژولیده وخیس و لباسی که یک طرفش بالا بود بخاطر شیر دادن به بچه! لبخند زدم..ولی تو انگار هیچی رو ندیدی!نه گلهای توی دستمو نه بسته ی کادو پیچ شده رو! فقط با غر غر گفتی مگه تو کلید نداری؟ تازه داشتم میخوابوندمش از صدای زنگت بیدارشد! ! و بی توجه به من رفتی و اونو بقل گرفتی و خودتو با بی حالی و کلافگی انداختی رومبل! اولش
حسابی خورد تو ذوقم ولی بعد دلم واست سوخت