2777
2789
عنوان

معجزه من از حدیث کسا

3683 بازدید | 29 پست

سلام خانما دوست داشتم اینجام بگم 

حدود چهار پنچ شب پیش که ایام فاطمی بود من خیلیییی حالم بد بود بیماری پوستی دارم بشدت گریه میکردم و زجه میزدم حالم از خودم بهم میخورد افسرده شدم بود تااینکه همون شب حدیث کسا خوندم حضرت فاطمه قسم دادم به پدرش بچهاش همسرش نوهاش منو شفا بده  شب که خوابیدم خواب دیدم حضرت خدیجه تو اتاقم داشت نماز میخوند چهرشو ندیدم اما حس کردم اونه حضرت محمد و رقیم بودن  اونام ندیدم اما انگار حضورشون حس کردم تو اتاق تو دلم خوشحال بودم کاش پیامیر منو شفا بده یهو دیدم پیامبر دستشو اورد پشت گردنم یجورایی تو دلم گفت شفات دادم  یهویی باشدت از خواب بیدار شدم یعنی شاید خوابه یک دقیقم طول نکشید ساعتو نگاه کردم چهارنیم صبح بود اصلا یه حالی پیدا کردم گفتم خدایا شکرت چه خوابی بود حتی اگم خواب باشه بازم من ممنونم که لایق چنین خوابی بودم 

صبح که بیدارشدم به وضوح علائم شفاعتو دیدم 

اون چیزایی که روپوست صورتمه دیدم داره خوب مبشه تا به امروز خونواده شاهد بهبودی بودن 

بااینکه من تو هفته گذشته سه تا امپول که دکتر تجویز کرده بود زدم اما خوب نشدم 

خلاصه خواستم اینجام درمیون بزارم باهاتون  هرگز از رحمت خدا ناامید نشین من چن وقت با اینکه خیلی حالم بد بود اما نماز میخوندم گناهامو کمتر کردم میدونستم خدابزرگه 

دوستان من بیماری پوستیم خیلی بد بود حدود سه ساله دکتر میرم حالا نپرسین چی بود امااین چن روزه اندازه اون سه سال من بهبودی احساس میکنم🤲 خدایاشکرت

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

راستش یه مساله ی خانوادگی بود که هیییییچ کس نمی تونست حلش کنه 

خیلی وحشتناک

بعضی هفته ها من دو بار میرفتم بهشت زهرا، قطعه ی شهدا و حدیث کسا میخوندم 

باورت نمیشه چطوری حل شد 

خودمم باورم نمیشه

اگر جایی از دستم ناراحت شدین بهم‌ بگین، اگر مقصر باشم حتما ازتون عذرخواهی میکنم.

راستش یه مساله ی خانوادگی بود که هیییییچ کس نمی تونست حلش کنه خیلی وحشتناکبعضی هفته ها من دو بار میر ...

خداروشکر 

معجزه همینطوره

گاهی انقد تلاش میکنی نتبجه نمیگیری فقط یه معجزه میتونه

منم قرار بود برم عمل برای گلوم یه چی تو گلوم گیر کرده بود (استخوان مرغ) خیلی دردسر کشیدیم بیمارستان و اورژانس و خیلی خیلی هم ترسیده بودم  ده تا هم انترن ریخته بود سرم دورم رو گرفته بودن دیگه آخر گفتن عمل ... یادمه شب قبل عمل رفتم روضه.... آخر روضه همه سرپا سینه می زدیم منم هی دعا می کردم و سینه می زدم بعد یه لحظه به اندازه ی چند ثانیه حس کردم از پایین پا به بالا یه جوری شدم نمی تونم بگم چه جور ولی مثه کسی که موهای تن اش سیخ بشه ...یه حس عجیبی بود بعد که رفتم خونه شوهرم تماس گرفت پرسید حالت چطوره ؟ فردا باید بریم  عمل آماده ای ؟... یه لحظه به خودم اومدم دیدم هیچی م نیست گفتم نه  انگار خوبه خوب شدم  ...! 

منم قرار بود برم عمل برای گلوم یه چی تو گلوم گیر کرده بود (استخوان مرغ) خیلی دردسر کشیدیم بیمارستان ...

چه حس خوبی 

خداروشکر 

واقعا معجزه که برای سلامتی جسمت رخ میده بیشتر همه روحتو تحت تاثیر قرارمیده

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز