سلام خانما دوست داشتم اینجام بگم
حدود چهار پنچ شب پیش که ایام فاطمی بود من خیلیییی حالم بد بود بیماری پوستی دارم بشدت گریه میکردم و زجه میزدم حالم از خودم بهم میخورد افسرده شدم بود تااینکه همون شب حدیث کسا خوندم حضرت فاطمه قسم دادم به پدرش بچهاش همسرش نوهاش منو شفا بده شب که خوابیدم خواب دیدم حضرت خدیجه تو اتاقم داشت نماز میخوند چهرشو ندیدم اما حس کردم اونه حضرت محمد و رقیم بودن اونام ندیدم اما انگار حضورشون حس کردم تو اتاق تو دلم خوشحال بودم کاش پیامیر منو شفا بده یهو دیدم پیامبر دستشو اورد پشت گردنم یجورایی تو دلم گفت شفات دادم یهویی باشدت از خواب بیدار شدم یعنی شاید خوابه یک دقیقم طول نکشید ساعتو نگاه کردم چهارنیم صبح بود اصلا یه حالی پیدا کردم گفتم خدایا شکرت چه خوابی بود حتی اگم خواب باشه بازم من ممنونم که لایق چنین خوابی بودم
صبح که بیدارشدم به وضوح علائم شفاعتو دیدم
اون چیزایی که روپوست صورتمه دیدم داره خوب مبشه تا به امروز خونواده شاهد بهبودی بودن
بااینکه من تو هفته گذشته سه تا امپول که دکتر تجویز کرده بود زدم اما خوب نشدم
خلاصه خواستم اینجام درمیون بزارم باهاتون هرگز از رحمت خدا ناامید نشین من چن وقت با اینکه خیلی حالم بد بود اما نماز میخوندم گناهامو کمتر کردم میدونستم خدابزرگه
دوستان من بیماری پوستیم خیلی بد بود حدود سه ساله دکتر میرم حالا نپرسین چی بود امااین چن روزه اندازه اون سه سال من بهبودی احساس میکنم🤲 خدایاشکرت