مادرشوهرم و پدرشوهرم از همون بچگی عاشق هم بودن ولی مادرشوهرم هم خودش هم خانوادش مسیحی بودن پدرشوهرم مسلمون کلی سختی کشیدن کلی خاطره ساختن اخرشم مادرشوهرم بخاطر عشقش دینشو عوض کرد و ازدواج کردن چندساله الان فوت کردن ایشون ولی پدرشوهرم هروز باهاش حرف میزنه گلاش و اب میده براش قران می خونه لباس و وسایلشو نگه داشته هرقتم ک اسمشو میاریم حالت بغضی میگیره انگار نه انگار سال ها از فوتش گذشته
عشقشون برام قابل ستایشه