از صبح میسابی به بجه میرسی ناهار بزار شام بزار دستمال بکش جارو بکش بشور بساب با بچه سرو کله بطت به درس تدریسش برس آخر شب هم هیچی به هیچی نه مزدی نه چیزی والله
برای من هیچکس دوبار عزیزنمیشه ...هرچی بودهمون بار اول بود غم که ازحدبگذرد دل حس پیری میکند،سن هرکس راغمش اندازه گیری میکند.برای توهمین کافیست که طرزنگاه کردنم به تودیگرمثل سابق نمیشود....
الان حس بد نداری؟من واقعا حس بدی دارم و به شاغل شدن فکر میکنم از طرفی میترسم شرایطم بدتر بشه
چرا گاهی یه حس پوچی میاد سراغم به خصوص که کارم عالی بود اطرافیان و دوستانم بهم میگن بی عقلی کردی ولی خوب من خونه و ماشین مستقل از همسرم دارم اجاره خونه خودم میاد دستم دیگه محتاج کسی نیستم ولی اون حس استقلالش رو دوست داشتم ولی به خودم گفتم مگه چند سال عمر می کنم که به خودم سختی بدم کمر درد گرفته بودم بچه هام بهم خیلی بیشتر نیاز داشتن الان وقت ازادتری دارم بچه هام رو پارک می برم به خودم می رسم به خونه ام می رسم به مادرم سر میزنم ولی وقتی که شاغل بودم زندگیم نظم نداشت همسرم شاکی بود چون همیشه خسته و خواب الود بودم
من حسابم ز همه مردم این شهر جداست ❤من امیدم به خدا بعد خدا هم به خداست 🌷
چرا گاهی یه حس پوچی میاد سراغم به خصوص که کارم عالی بود اطرافیان و دوستانم بهم میگن بی عقلی کردی ولی ...
منم از خانه داری راضی ترم.میتونم با آرامش باشگاه برم کتاب بخونم انواع کیکو دسر با دخترام درست میکنم و براشون وقت میزارم انواع کلاس میبرم مشکل مالی هم ندارم و ماهانه پول خولی همسرم برام میزنه بدون اینکه دخالتی کنه ولی این حس پوچی لعنتی دست از سرم برنمیداره و واقعا گاهی آزارم میده