راستش یه حس دوگانه ای دارم..امشب که خونه پدرشوهرم بودم وقتی مادر شوهر و تنها خواهرشوهرم و همسرم نشسته بودن برگشت با شوخی بهم گفت قراره این دختر ما رو آقا گرگه ببره..با تعجب مثل خنگا نگاش کردمو فهمیدم منظورش خواستگاره
خخخ یعنی پسر خودشم آقا گرگه بوده که تو رو برده
خب؟؟؟
خب الان ناراحتی؟
خلاصه میخواست شروع کنه بهم آمار بده که یعنی به عنوان عروسمون تو رو در جریان گذاشتیم البته مطمئنم آخرین نفری هستم که قضیه رو میفهمه از بین حرفاشون متوجه شدم تازه داماد و خانواده دو بارم اومدن و رفتن ..
خوب.تاقطعی نشه من قبول دارم نه به عروس گفته بشه نه به داماد
بیشتر خانواده ها اینجور مسایل از عروس پنهون میکنن نمیدونم چرا واقعا
😂😂😂😂من اگ بودم اصن نمیفمیذم چی ب چیه😂دراین حد خنگم
نه یاد خودم افتادم که به عنوان عروس اول چقدر بهم ظلم کردن یه بار که دعوای شدیدی داشتم و قهر کرده بودمو خونه مامانم بودم وقتی بعد ده روز اومدن دنبالم جلوی خودش دخترشو نفرین کردمو گفتم امیدوارم هر چی برای من کم گذاشتین سر یه دونه دخترتون بیاد
تااینجاش که دلیلی واسه ناراحتتون نیس
راستش من از همسرم خییلی سرتر بودم وقتی بهش جواب مثبت دادم خودشونم باورشون نمیشد البته بگما الانم دوباره ایشونو انتخاب میکنم و خیییلی هم دوستش دارم ولی برای عروسیمون و برنامه هامون خیییلی سرم کلاه گذاشتن
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
37 ثانیه پیش
37 ثانیه پیش
38 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
