2777
2789

گاهی به خودم می‌گویم که قوی‌ام

 که می‌توانم از پس این دنیا برآیم

اما در اعماق وجودم افکار بی‌پایانی همچون طوفان در جریانند

گذشته همچون سایه‌ای مرا تعقیب می‌کند و هر روزم را با افسوس و درد پر می‌کند

فریادهای درونم نه به گوش کسی می‌رسد و نه به خودم تسلی می‌بخشد

 شب‌ها هیچ گاه آرامش نمی‌آورند

خواب هم فقط تکرار بی‌پایان روزهای گذشته است روزها به دنباله‌ی شب‌ها کشیده می‌شوند گویی زمان برای من معنا ندارد

حس می‌کنم نامرئی شده‌ام

هیچ‌کس نمی‌تواند مرا ببیند یا بشنود

در این دنیای خالی تنها مانده‌ام با افکارم با دردم و با این واقعیت که هیچ راه فراری نیست

چو غرق خاطراتم و غریق بی نجاتم و بی خواب و زابراهم و طوفان حال من:))                                            بیمتتی سابقم ؛ تین من عزیز مامان♥️

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792