یه دفعه خونه ییلاق مامانم اینا مهمان اومد اقاهه میخواست بره حموم لباس زیر نداشت از بابام گرفت پوشید فرداش که میخواستن برن شهر خودشون شرت بابامو دراورد یه میخ رو دیوار زده بود اویزون کرد رو اون میخ رفت.🤧
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
|•یاسمنم•| |•پیوسته در تاریخ ساعتی فرا میرسد که در آن، آنکه جرئت کند و بگوید دو دوتا چهارتا میشود، مجازاتش مرگ است•| |•از دور ریختن قواعدی که به من تلقین شده بود، آرامش مخصوصی در خودم حس میکردم•| goftino.com/c/xJbnEE