سلام میخوام یک معجزه که چن وقت پیش برام اتفاق افتاد تعریف کنم یک شب که با پسرم تنها بودیم پدرش سفر کاری بود حال پسرم به شدت بد بود ۳سالش همش بالا میاورد با جیغ شکمش گرفته بودگریه میکرد میگفت دلم مث مار رو زمین دور خودش میپیچید تابغلش میکردم بیشتر جیغ میزد دارو هم دادم اما فایدت نداشت هوا هم برفی بود نمدونستم چکار کنم ساعت ۱۲ و نیم شب همینطور که پسرم تو بغلم گرفته بود تو خونه راه میبردمش رفتم تو اتاق خواب چشمم افتاد به تابلویی که کاردست بود روش نوشته بود یا فاطمه الزهرا تا چشمم خورد گریه ام گرفت التماس کردم گفتم یا فاطمه الزهرا کمکم کن تنهام بچم داره از حال میره همینطور چشام بسته گریه میکردم ذکر میگفتم یهو دیدم پسرم ساکت شد با دستش به در اشاره کرد مامان خانم خانم بعد دستش میکشید صورتش میگفت مامان خانوم خانم گذاشتمش پایین رفت سمت در گفت مامان خانم رفت؟ن😭نیست؟انقد تنم لرزید بچم ساکت شد بود دردی نداشت برا چن لحظه هنوز دنبال میکرد میگفت خانوم رفت؟؟داشتم واقعا از حال میرفتم خدایا شکرت بچم انگار هیچ چیزیش نشد بود سرحال اومد نشست کنارم گفت مامان گشنم😭😭😭یا فاطمه الزهرا
من آدم خیلی معتقدی نیستم اما خواستم بگم خیلی این عزیزان بزرگوارن روز شهادتشون از توسل بهشون غافل نشید