من انقدر ویارام عجیب بود که مامان و شوهرم و مادر شوهرم و ... همگی باهم میگشتن تا پیدا کنن
ترشی هندوانه ابوجهل 😐😐😐😐 واقعا دلم میخواستا جوری که میخواستم گریه کنم براش
ماست و اسفناج 😐 زمانی که فصل اسفناج نبود نزدیکا هم تو فریزر نداشتن دیگه از مغازه ماست اسفناج خریدیم اما اون چیزی که دلم میخواست نبود
توی زمستون دلم گوجه سبز میخواست ... شاه توت میخواست ... گیلاس ...
اما جالب بود که هر چیزی که دلم میخواستو فقط یکبار میخوردم دیگه بعدش ازش متنفر بودم نمیدونم چرا
یه چیزایی هم دلم میخواست مثلا دوغ و ماست و شیرکه چون رفلاکس داشتم نمیتونستم بخورم
یا مثلا خیار شور ... که به خاطر ورمم دکتر برام شوری منع کرده بود ...