هشت سال تمام پاش موندم بخاطرش ورم معده عصبی کیست تخمدان تنبلی تخمدان میگرن گرفتم دعوا ها کتک ها سرزنش های خانواده رو تحمل کردم الان ۲۹ سالشه کلا سر جمع هشت ماه نه ماه سر کار رفته با هزار تا وام و زمین فروختن و طلا فروختن مادرش تونست یه ماشین بخره که یک میلیونش هم مال خودش نبود یعنی کار نکرده بود التماس کردم درس بخونه دانشگاه بره خودمم توی شهریه کمکش کنم نرفت گفتم مادرم روی این چیزا حساسه بازم نرفت مادر پدر من همه باسواد و دانشگاه رفته ان مادرم کارمند مادر اون توی روستاهستن و سواد خواندن نوشتن هم ندارع و پدرشم فوت کرده خانواده پرجمعیتی هم هستن وابستگی شدیدی بهش داشتم و الان همه چی تموم شده خیلی داغونم و حالم بده نمی‌دونم چیکار کنم 😭😭😭
خوب کردی.
نمیمیری. اتفاقا به خودت اجازه دادی تازه زندگی کنی.
الان سختته. یکم بگذره اروم میشی. به خودت فرصت بده تا اروم بشی.
خدات رو شکر کن نه اینجا تموم شده
طرف عرضه تلاش برای ایندش رو نداشته میخوایش چکار؟؟
دقیقا این برام عجیبه وقتی بهم نمی‌خورید چجوری عاشق میشید و نزدیک یک دهه ادامه میدید
قحط پسر بوده دیگه
اینها رو از کجا پیدا میکنید
چقدر لول خودتون رو با انتخابهاتون پایین میارین
اصلا کجا و چطوری با هم آشنا شدید؟!
دقیقا چی داشت که ۸ سال باهاش موندی؟ چه نقطه مثبتی؟
آره خیلی سخته به این فکر کن که انگار طلاق گرفتی
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
7 ثانیه پیش
8 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
