از خاطرات خنده دارتون بگید

لازمه از خاطرات رل زدن مجازی بگم؟😂😂😂 اونم تو بلوغ لعنتی😂😂

یه بار سوپر مارکت محله امون بودم داشتم خرید میکردم بنده خدا داشت رانی میخورد موقع حساب کردن کارت بانکیمو بهش دادم و کارت کشید و بهم گفت بفرمایید منم بهش گفتم نوش جونتون 😂😂😂 اصلا حواسم نبود منظورش کارتمه 😂😂😂 بیچاره رانیشو کشید عقب گذاشت روی میز 😂

روزی که رفته بودیم برای آزمایش ازدواج من هرکاری کردم نتونستم ادرار کنم 

با لیوان خالی اومدم بیرون 😑🥴 خواهر شوهرم به شوهرم گفت بره رانی و آبمیوه بخره

تقریباً ۴۰دقیقه علاف من بودن 

من کلا ادم خوش خنده ایم و همش در حال کِر کِر کردنم

اما خدا نکنه جایی بخوام نخندم یا جدی باشم!پااارررههه میشم از خندع،انقد میخندم که دوستم میگه وای شادن نفسش رفت😂😂

چند وقت پیش مهدی رسولی و نریمانی و بنی فاطمه اومده بودن شهرمون ما هم با بچه ها فاز معنوی داشتیم گفتیم بریم مراسم،انقدر من خندیدم و مراسمو به گند کشیدم که بیرونم کردن

از بس به همهههه چیز میخندم که خاطره خاصی ندارم همه چیز برام فانه😂😂😂😂

😂😂

منم اینجوری شدم مادرم باهامون بود هووا اینقدر سرد بود که نگو  یه بطری بزرگ اب معدنی خوردم ولی هیچی به هیچی تا یک ساعت 😊

چند روز پیش رفته بودیم مراسم ختم یکی از بستگان که من خیلی نمیشناسمشون

به یکی تسلیت نگفتم بعد فهمیدم دخترشه واسه همین تصمبم گرفتم هرکیو دیدم تسلیت بگم حداقل

بعد داشتیم میرفتیم ی آقایی رو دیدیم که مامانم احوال پرسی کرد باهاش آقاهه هم لباس مشکی پوشیده بود منم فکر کردم پسر مرحوم هست خیلی گرم تسلیت گفتم ک خدا بیامرزه آخرین غمتون باشه و خیلی چیزای دیگه که به بستگان مرحوم نگفتم

بعد مامانم گفت همسایه مرحومه😑😑😑

وای آب شدم از خجالت. یارو پشماش ریخته بود😑

چیزی بروز نداد ولی عادی رفتار کرد تشکر کرد

یه بار تو پذیرایی خوابیده بودم نصفه شب بود ساعت ۲ صبح دیدم یه موجود سیاه داره خمیده و با پاهای باز میره سمت دشویی فک کردم جنه یه جیغی زدم گلوی خودم جر خورد که هیچ اون جنه هم عین کانگورو پرید بالا از ترس. 

بعد دیدم بابام بود فک کنم تو همون شلوارش کارشو کرد. تا یک ساعت داشت بهم بد و بیراه میگفت🤣🤣🤣🤣🤦‍♀️

وااای خدا خیلی باحال بود

تو تاپیکام هست نوشتم خاطره سم از ۱۴ سالگیم برید بخونید 

صفحه پنجم