ازوقتی ازقهربرگشتم هم من باخانوادش رفت وآمدندارم هرچندتویه ساختمونیم هم شوهرم نمیره خونه مامانم حالادوهفته پیش مامانم بهم زنگزد بیاین اینجا ب شوهرم گقتم گفت نمیام تادیروزمامانم ب شوهرم زنگزده بودک امشب بیاین اینجا شوهرم گفت بهم بریم من نرفتم وزنگزدم صدتاحرف ب مامانم زدم ک چراخودتوکوچیک کردی ب این زنگزدی مامانمم بهم گفت اگه من نباشم کی توروراه میده خونش منم گقتم دیگ نمیام اونجا حالا میگم امشب ب شوهرم بگم من میرم توم بیا یاولش کنم دیگ کمترم برم خونه مامانم