خواهر شوهرم جلو یکی حرف بدی دربارم زده بود خیلی بد بعد من از اینا نیستم برم بگم چرا جلوفلانی اینوگفتیو اینا خلاصه مادر شوهرمم که نگممم الکی اخموتخم اینا میکنه بعد اون روز خواهر شوهرم زنگزد شوهرم بچشو بیاره بزاره اینجا بیرون کار داره منم کمر درد داشتم همسرم گف نیستیم خونه الکی گف خلاصه چقد رو داره که امروز زنگ زد با دادوبیداد که بگو ما چیکارت کردیم اینقد مارو اذیت اینقد نفهمی یه زنگ نزدی بگی بچرو کجا بردی چیشدی مردی زنده ای ؟؟؟من یه کلمه نتونستم بگم که پشتم حرف زدی و اینا گفتم حالم خوب نبود بعدش یادم رف تماس بگیرم بعد با حرص قطع کرد مادر شم ازاونور با داد و تندی میگف شانس ندارم از عروس😑😐پشت من گفته بودن این عروسی نتونستیم خوب برسیم به خودمون و کادوی خوب ببریم برا خونه داداشمون ایشالله زن دومش میبریم شما بودین دلتون وا میشد بچه شونگه دارین؟؟؟بعد میگن سلیطس چیه