اسماعیل رفته بود تو برنامه دورهمی به عنوان تماشاچی که مهران مدیری گفت ۲ نفر بیان بالا ازشون سوال کردشغلتون چیه گفت من النگوهای زنمو فروختم که باهاش پراید بخرم برم مسافر کشی که یه روز زنم گفت یه کیلو موز بخر خواهرت اینا اومدن خونمون از قضا بچه خواهرم کتری داغ از دستش افتاد رو فرش و سوخت ، مجبور شدیم پول رو بدیم فرش بخریم خانمم گفت حالا که پول به ماشین نمیرسه بیا یه گوشی واسه من بخر که فردا میخوام برم طاق بستان با دوستام ، هوا هم ابریه میتونم از رنگین کمان عکس بگیرم .
إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ❤️. چون به چيزى اراده فرمايد بى درنگ موجود مى شود 💗
شیرینی خامه ای واکسن تلویزیون کتاب چتر روسری پارک خواب دریا کوه
امروز وقت واکسن داشتم از اونجاییکه من فوبیا دارم از امپول و واکسن به خودم گفتم اگه امروز به ترست غلبه کنی بری شیرینیخامه ای برات میخرم یا اصلا میبرمت پارک یا اصلا دریا یا جمعه میبرمت کوه هر جا که وقتی از خواب پاشدی رو مودش بودی میبرمت رفتم روسری پوشیدم و چتر هم برداشتم که اگه بارون اومد خیس نشم اومدم تلویزیونو خاموش کنم که دیدم برنامه مورد علاقم کتاب باز شروع شد و یه بهونه ی خوبی شد واسه نرفتن
إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ❤️. چون به چيزى اراده فرمايد بى درنگ موجود مى شود 💗
اسماعیل رفته بود تو برنامه دورهمی به عنوان تماشاچی که مهران مدیری گفت ۲ نفر بیان بالا ازشون سوال کر ...
عالی بود👏👏👏
خداجونم. میشه بابامو پس بدی.خیلی دلتنگشم باباجونم من چه میدونستم که یه روزی تورو ازدست میدم رفتنتو هنوزم باور ندارم خیلی زود رفتی 😭لطفا برای شادی روح بابام صلوات بفرستید ممنونم.
امشب ماه کامل بود رفتم تو تراس چشمامو بستم و به آرزوهام فکر کردم به این که چقدر ساده بودم تو زندگی اما بعدش خداروشکر کردم که دیگه مدرسه نمیرم 😁 مادرم صدام کرد گفت بیا تو تلویزیون رو ببین آسمون رو نشون میده دارن حمله میکنن اومدی یه لیوان آبم برام بیار میخوام قرصامو بخورم منم از ترس گوشام نمیشنید و دست و پاهام یخ زده بود یهو انگار یه سایه از جلو چشمام رد شد و به پهلو افتادم زمین
إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ❤️. چون به چيزى اراده فرمايد بى درنگ موجود مى شود 💗
داستان زندگیمن اینجوریه بود که تا یه اتفاق ساده برام میفتاد فکر میکردم شکست خوردم و دنیا به اخر رسیده و تمام رنج و سختی های دنیا واسه منه یه شب که تو باغ زیر درخت نشسته بودم و به آسمون خیره شده بودم با خودم فکر کردم بزار یه بارم که شده به توانایی هام فکر کنم و ازشون استفاده کنم سپاس گزار باشم نسبت به نعمت و موهبت هایی که خدا بهم داده و در جهت پیشرفت و موفقیتم قدم بردارم اینجا بود که کم کم با کتاب معجزه شکرگزاری آشنا شدم و زندگی من به دو نیمه تقسیم شد .
إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ❤️. چون به چيزى اراده فرمايد بى درنگ موجود مى شود 💗
سعید من عشق بی وفایی دروغ وعده حماقت سادگی غمگین بی تفاوت
سعید این اخرین باریه که دارم برات مینویسم نمیدونم درسته یا نه اصلا درست و غلط مهم نیست برام این لحظه فقط میخوام حرف دلمو بگم که بدونی حماقت و سادگی من بخاطر عشق بود چون فکر میکردم تمام وعده های دروغت حقیقت داره الان غمگینم و در عین حال بی تفاوت.. باید بتونم این بی وفایی تو رو بپذیرم باید باور کنم نبودنت رو
إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ❤️. چون به چيزى اراده فرمايد بى درنگ موجود مى شود 💗