حداقل تو این سایت که هیچکدوممون آشنا نیستیم خودمون باشیم 👥
چیزای ک تو دلم مونده رو مینویسم چون بدترین ضربه هارو بهم زدن
مثلاً زمان مدرسه خیلی دوست داشتم مثل همکلاسیام دغدغم رنگ دفترام باشه یا گیره رنگی موهام ولی همیشه سعی کردم منطقی نگا کنم و هرچی ب صرفه تر بود اونو بگیرم ن چیزی که دلم میخواد
بعد خیلی دوست داشتم دختر نازی باشم و بگن با اون کاری نداشته باش اون زود ناراحت میشه و میشکنه ولی ترجیح دادم حتی وقتی هم ک با دوستام دعوام میشد و موهامو میکشیدن بخندم و بگم اصلا هم درد نداشت
الان اون دختر خیلی بزرگ شده و میگه کاش دغدغم همونا بود
کاش دغدغم رنگ لاکم بود کاش دغدغم رنگ کش موهام و برند لوازم آرایشیم همیشه سعی کردم درک کنم و از چیزایی که میخوام بگذرم و هرچی ب صرفه تره اونو بگیرم یا خودم پیش قدم شم تو آشتی چون تحمل قهرو ندارم تک تک اینا باعث شد غرورم بشکنه و از خواسته هام بگذرم مقصر این داستان منم یا شایدم آدمای زندگیم باعث شدن اینجوری شم خیلی وقتا از خیلی چیزا گذشتم حتی از خودم و غرورم شده چند باری فکر خودکشی بزنه سرم
ولی من ادامه دادم از خودم معذرت میخوام من از خدا هم معذرت میخوام ب خاطر این دختر نازی ک آفرید ولی من افسردش کردم
کاش قدرت تغییرو داشتم کاش ب راحتی میتونستم از چیزایی یا افرادی که ناراحتم میکنن بگذرم 😔
چون ما آدمای مهرطلبی بودیم
کاش هیچوقت ازدواج نمیکردم ، خودمو بدبخت کردم 😔
عروسی نگرفتیم و برام شد حسرت ابدی ...💔🥲
از بچگی آرزوم بود اظطراب نمیداشتم و مثل همه این مردم خودم کارای خودمو بیرون از خونه انجام میدادم البته الان تا حدی استقلال پیدا کردم از این لحاظ اما نه کامل
وای چن خط اخرت خیلی قشنک بود حس خاصی داد بهم
من شخصیتم یجوره اغلب حسرت نمیخورم دنیاسخت نمیگیرم یچیزم میخاسم الان حسرتش نمیخورم مهم نیست واسم
الان حسرت میخورم ک شاید گوشت چرخی مزه قبلو برام نداره دوسندارم خامه نارنجکیا خوشمزه نیستن مث قبل
عروسک میبینم هنوز چشام قلبی میشن و این حسام زنده هستن
راسی ی کیفم میخاسم گرون بود رنگی رنکی بود ولی با وجود پول داشتن نخریدمش
من محبت و حمایت و پول پدر و مادرمو نداشتم
بخاطر این ضربه های زیادی خوردم
من الان دغدغم یه مشتری هست
لطفا دعا کنین خواهش میکنم
