باردارم رفته ویروس گرفته دیدم صبح خیلی حالش بد بود البته هر لحظه منو تنها میذاشت دنبال ولگردی بود تو کافه و قهوه خونه و رفیق بازی جوری ک چند نفر بهش گفتن زنت حالش بده تنهاش نذار اومد گفت برو خونه مادرت گفتم من اونجا اذیتم تا ۶ماهگی کلا شبانه روز اونجا بودم میگفت من توان ندارم حالت بد شه ببرمت دکتر میترسم منم دیدم بابام سرکوفت میزنه آزارم میده دعوا کردم گفتم بسه بیا منو ببر خونه بچه ها بخدا باحال خرابم غذا پختم ظرف شستم همه کاری میکردم باز دوسه روز پیله کرد برو خونه مادرت پریشب دیدم حالش بده صبح تب و لرز کرد منم ترسیدم گفتم میخای برم خونه مادرم گفت آره الان میبرمت اومدم اینجا خونشون قدیمیه سرده بخاری زیاد نمیکنن نگران پولشن دیشب تکرر ادرار داشتم هی رفتم دستشویی صبح دیدم سرما بدی خوردم بخدا خسته شدم میخام بچه رو بکشم راحت شم نمیکشم دیگه استرس دارم چیزیش شه