من فقط ناراحت شدم گفت اگه با این قضیه مشکل نداشتم همون موقع با اون ازدواج میکردم دیگه. دعوا کردم باهاش گفت دارم میگم ببین چقد این مسئله واسم مهم که سرش نامزدیمو بهم زدم توام وقتی بی حجابی میکنی فکر نکن من کنار میام باهاش
اره درک نمیکنن مردا
من دقیقا تو دورانی وارد زندگی همسرم شدم که درحال فراموش کردن قبلی بود و سختیایی کشیدم تو این دوران که نگو و نپرس
مثلا یبار عاشورا بود رفته بودیم حسینیه همدانی ها دیدم همسرم به شدتتت ناراحته رسیدیم خونه اومد بغلم شروع کرد گریه کردن گفتم چیشده گفت خداروشکر خدا تورو به من داد یاد سه سال پیش افتادم که روز عاشورا رفته بودیم با خانواده اون دختره پارک درحال تفریح خدا منو از جهنم انداخت وسط بهشت
اون از من تعریف کرد ولی من ناراحت شدم از اینکه اون دختر رو هنوزداره مرور میکنه تو ذهنش😑
میخوام بگم مردا درک نمیکنن که یاداوری اون دختر برای ما چقدر سخته من یکی دوبارر نااحتیم رو بروز دادم و کلی تعجب کرد گفت من اصلا به اون فکر نمیکنم همیشه هم یگم خداروشکر که رفت
ناراحت نباش شوهر من بدتر از شوهر تو مذهبی به منم میگ این حرفارو وقتی ناخواسته موهام بیرون باشه میگ زن اینجوری نمیخوام من اگ اینطور باشه نمیتونیم کنار بیام منم ناراحت نمیشم چون میدونم این حرفا از غیرتشه و عشق واقعیش که میخواد بجز اون هیچ کی نبینه یعنی زیاد تو چش نباشم غیر خودش
شوهر توام روت غیرتیه چون دوست داره میخواد نگهت داره این حرفو زده بنظر من
نه ناراحتی نداره ...من ۱۲ ساله ازدواج کردم و در سن کم هم ازدواج نکردم ۲۸ سالم بود تو عقد و چند سال اول عروسی همش تا یه چیزی. میشد قهر میکردم الان فیلم و عکس های اون زمان رو میبینم که چرا آنقدر ناپخته و بد رفتار میکردم از خودم خجالت میکشم برای اون همه اخلاق بد ...الان چندین ساله این اخلاق رو ترک کردم شاید بحث کنیم ولی نه بی احترامی میکنم نه قهر گفتم اینم از تجربه من برای تو عزیزم انشالا خوشبخت بشی گلم
