خودمو میگم هم خوشگلم هم تحصیلکرده هم خیلی پشتکار داشتم اما بخاطر بی پولی مجبورم کارگری کنم و حسرت خیلی چیزارو به گور ببرم رئیسم زنش هم سن منه سه تا بچه داره هر بار میبینمش حسرت میخورم چون ازش معلومه که چقدر از پیشرفت هر روز زندگی شوهرش و زندگی خودش خوشحاله منم خیلی دلم میخواست ازدواج کنم مادر بشم اما فکر اینکه یکی مثل خودم زندگی کنه با حسرت عذابم میده