برادرم چند ماهه که عقد کرده.خانومش فامیله،اوایل ازدواجشون خیلی همه چی خوب بود اما الان 2_3ماهه که رفتار برادرم خیلی تغییر کرده.خیلی بد دهن شده و همش با دوستاش وقت میگذرونه.نمیگم زن گرفته اینجور شده ولی خیلی فرق کرده.بیشتر خرج و مخارج خانومش با داداشمه.برا هر مناسبتی هم دست کم نذاشته روش.امروز زن داداشم باهام خیلی حرف زد که از دستش ناراحته و بد دهنه و برام وقت نمیزاره گفت باهاش حرف بزنم.منم اصلا هرکی تاپیک میزنه میگم کسی دخالت نکنه.اما زنگ زدم و خیلی به خوبی نصیحتش کردم.عصبانی شد بعدم زنگ زده به خانومش و دعواش کرده که چرا به من گفته.حالا خانومش زده زیر حرفاش.این وسط من بدخت کباب شدم.بنظرتون چیکار کنم؟فردا برم داداشمو ببینمش باهاش حرف بزنم؟
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
نمیدونم،خیلی فشار مالی روشه.ما همگی خیلی کمکش میکنیم ولی توقعات بالاس.به خدا من وقتی اینا عقد کردن کارا که کسی برام نکرده بودو با خرح خودم براشون کردم تا مثل من به دلشون نمونه.میدونم شاید من نباید زنگ میزدم.ولی من که قصدم بد نبود.اصلا اگه نمیگفت که زنگ نمیزدم.حالا میگه بهاره خودش زنگ زده.داداشمم میگه فرقی نداره کی زنگ زده ناراحته که چرا مسائل خصوصیشونو به من گفته.
بنظر من اول جلوی جفتشون مشخص کن که اینحرفارو از زنش شنیدی البته کاملا دوستانه و اروم بعدم هیچوقت دخالت نکن ... من خودم اصلا دوس ندارم خواهدشوهرم دخالت کنه یبارم کرد توی روش وایسادم و دیگه نکرد
زندگیمون پر شده از " مهم نیست " هایی که " مهمن .... خیلی مهم...!
زن و شوهر دعوا کنند ... ببخش ولی نباید دخالت میکردی بهتر بود به زن داداشت میگفتی من تجربه ندارم و م ...
اتفاقا گفتم،آخه با داداشم صمیمی هستم برا ازدواجشم اول به من گفت تا من بقیه رو راضی کنم.نمیدونم والا به خدا اصلا من حرف بدی هم نزدم.حتی نگفتم زنش حرفی زده و اصلا با هم حرف زدیم.گفتم دفعه پیش که دیدیمت دیدم رفتارت خوب نبود با خانومت احترامشو نگه دار.خودش گفت من میدونم با هم حرف زدین.لاید اومده دست پیش بگیره.لعنت به من که اینقدر دلسوزم و آخرشم خودم میسوزم.
به خدا قسم من خیلی بیشتر از یه خواهر برا داداشم بودم همیشه.مامانم مریضند داداشمم اوضاع مالیش خوب نیست زیاد یعنی ورشکست شده.برا هر مناسبتی راهنماییش میکردم و میدیدم دستش خالیه خودم براش کادو میخریدم.حتی از حالا برا شب یلدا کلی کادو برا خانومش خریدم.تو خونه ما چونکه مسئولیت خیلی کارا حتی الان که ازدواج کردم با منه یه جورایی بزرگترشون حساب میکنن.به خدا من نیتم بد نبود.اصلا نگفتم که زنش زنگ زده.
ای وای اون خواسته مشکلش حل شه نه اینکه بینشون خرابتر بشع
وقتی زده زیرش پس قصدش حل مشکل نبوده بلکه انداختن اختلاف بوده حالا از سر لج با داداشت یا هرچیزه دیگه ای ... یا بقول دوستمون وقتی انکار کرده ینی مشکلی نبوده که الان ترسیده والا ترس نداره که !!!!
زندگیمون پر شده از " مهم نیست " هایی که " مهمن .... خیلی مهم...!