2777
2789

راستش چند روزه بخاطر یه سری اتفاقات دلم گرفته بود به اصرار بابام بعد سه سال اومدم خونشون چون کوهه ولی پشیمون شدم و به خودم قول دادم دیگه برنگردم  بغض داره گلومو پاره میکنه بزور جلو خانواده خودمو نگه داشتم گریه نکنم تا برگردیم خونه ۵ ساعت راهه ...


خونشون تو کوهه واقعا؟

رابطه من با ایران رابطه آدمی است که از مادرش دلخور است.نمی‌تواند از مادرش دل بکند چون شدیداً دوستش دارد اما خسته و دلخور است💔            یکسال خواننده خاموش بودم یکبارم تعلیق شدم کاربر جدید نیستم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

دیروز بعدازظهر زود تر کارمو تعطیل کردم قرار بود با نامزدم برم بیرون کنسل کردم رفتم کلی خرید کردم براشون هدیه گرفتم 

ولی متلک و کنایه ای نموند بهم نندازن

بی احترامی نموند بهم نکنن 

اوف کاش هیچوقت دلم قدرت بخشش و فراموشی نداشت... 

خونشون تو کوهه واقعا؟

آره تو روستا زندگی میکنن

منم فشار کار و درس و .. حالم بد بود گفتم حال و هوای عوض میشه اونام مادربزرگ و پدربزرگ هستن حتما الان باهام خوب شدن فکرشو نمیکردم هنوزم مثل قدیم بد دل باشن...

چرا عزیزم کسی چیزی بهت گفته که ناراحت شدی

اونا با مادرم مشکل داشتن واسه همین بین ما و بقیه نوه ها هم فرق میذاشتن و اذیت میکردن فکر کردم چون پیرشدن و قهر بودم بهتر شدن اما...

منم دارم از اونجا برمیگردم ناراحتم خعلی خوش میگذره اونجا

نه من واسع اینکه آنقدر گاهی ساده میشم ناراحتم واسه اینکه فکر کردم اخلاقاشون بهتر شده و کینه رو گذاشتن کنار رفتم اما حالم رو بدتر کردن

چرا خونه بابات انقدر دیر میریاگه کوهه چرا دیر میریچرا بعد سه سال باز پشیمونی

عذر میخام راستش حالم خوب نیست درست توضیح ندادم

مادر و پدر بابام خیلی آدمای بدین و قبلا اذیتمون میکردن ماهم قطع رابطه بودیم همین سه سال پیش هم بعد پنج سال دیدمشون پشیمون شدم باز امسال بابام اصرار کرد بریم دیگه الان بهتر شدن و منم رفتم و انقدر بهم متلک انداختن که چرا ازدواج نمیکنی و واسه ی چی کار میکنی مگه بابات پول نداره و....

یعنی آنقدر دوست داشتم جوابشونو بدم ولی ...

مشگل کجاس

مادر و پدر بابام آدما بدی آن و ما باهاشون قطع رابطه بودیم ولی به اصرار بابام رفتم و هی بهم متلک انداختن و اعصابم رو بهم ریختن یعنی رسما حالم بدتر شد 

آخه یکی نیست بگه تو که اینارو می‌شناختی میموندی کنار نامزدت دیگه

امروز بعداز ظهر گریم گرفته بود رفتم تو اتاق داشتم گریه میکردم نامزدم زنگ زد مجبور شدم جواب بدم متوجه شد گریه میکنم مجبور شدم بگم چی شده گفت زود برگرد وگرنه خودم میام دنبالت

وگرنه باید تا فردا عصر تحملشون میکردم...

مادر و پدر بابام آدما بدی آن و ما باهاشون قطع رابطه بودیم ولی به اصرار بابام رفتم و هی بهم متلک اندا ...

عزیزم💞

تراپی فقط لرررررری شاااااد🤪                                                                                                        https://uupload.ir/view/houman_esmaeili_-_chashm_kal_2_fzff.mp3/

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز