تو خواب فقط داشتم میدوییدم ی عده ادم نفهم با اسلحه دنبالم میکردن و قصد کشتنمو داشتن منم تو کوچه با تمام وجود میدوییدم ک ازشون دور شم و بعدش از خواب بیدار شدم
رفته بودم خونه یکی از دوستام اونجا تو یکی از واحدهای ساختمونشون این خلافکارا زندگی میکردن وقتی داشتم از خونشون برمیگشتم اینطور شد :/
کلا خیلی وحشتناک بود