من با دخترخالم بخاطر یه موضوعی رابطه ی صمیمی نداریم در حد سلام واحوال پرسی اینم بگم که همسایه ایم ولی رفت و آمد نداریم .... بخدا توی این مسئله که رابطه مون بهم خورده من مقصر نبودم ولی خب اینطور شد که 5ساله همو ندیدیم حالا باباش خیلی مرد که خیلی خوب بود متاسفانه حالش وخیمه و بیمارستان بستری شد ، امشب خیلی خیلی ناراحت شدم براش اومد در خونه امون برای یه کاری با مادرم من رفتم دیدمش ولی بغض داشتم دلم خواستم بغلش کنم بگم آجی نگران نباش ، قوی باش امااااا نشد نتونستم و اومدم توی اتاق زار زدم و گریه کردم، بنظرتون چیکار کنم خیلی دلم میخواد برم خونشون ولی میترسم حرفی بزنن که باعث رنجشم بشه نمیدونم واقعا یا شایدم برم بیمارستان