من بار ها توی تاپیکام درمورد شغلم گفتم ...
و بار ها هم گفتم اهل خلاصه گفتن نیستم ...
لطفا لطفا بخونید 💖
احتیاج دارم که شنیده بشم :)
محل کارم یه جای عمومیه
و روز اولی که مشغول به کار شدیم ، بهمون گفتن جایگاه شما هر روز متغییره و یکی از تخلفات مهمش این بود که با هیچ کسی ، هیچگونه ارتباطی نگیری ...
*حتی دوست معمولی *
با این وجود خیلی از همکارای خودم با شوهراشون سر این کار آشنا شدن و حتی بعضیاشون با هم تو رابطه هستن...
منم با این وجود به خودم این جرعتتو دادم که با کراشم ارتباط بگیرم ...
چند وقتی بود با کراشم داشتم ارتباط میگرفتم
و فهمیدم اونم روم کراشه و از این و اون سراغم رو میگیره وقتایی که نیستم ... شغل کراشم پلیس
و توی تمام مدتی که همکاراش کنارشن و من مشغول به کارم هستم ، نتونستیم خیلی طولانی با هم حرف بزنیم
چون خیلی خیلی ضایع و تابلوعه ...
راستش ما فقط با نگاه و ادا اصول بیشتر حفظ ارتباط میکردیم 😂😑
چون موقعیت شغلی اون واقعا به خطر میوفتاد
بستر خیلی فراهم نبود ...
از دوستام تونستم آمارشو بگیرم ، چند سال بود که این جا کار میکنه و کلا بچه ی مودب و سر به زیر و متین و خوش اخلاق و با جذبه و مردم داریه ...
از لحاظ ظاهری انقدر خشگله که هیشکی اعتماد به نفس نخ دادن بهشو نداره👌😅
من خودم یه تایمی اینجوری بودم ، از وقتی فهمیدم رفتارش با من فرق داره و میخواد نخ بده ، ذهنیتمو راجع به خودم تغییر دادم 😌
قدش بلنده ، چش ابرو مشکیه ، یه ته ریش ناناس داره ، و چشاش واقعاااا درشته ،لب و دماغشم کوچیکه ...
چهارشونه و ورزشکاره ،همیشه صاف و شق و رق راه میره ،انگاری تازه از خشکشویی آوردنش بیرون ...
قیافش منو یاد تازه دومادا میندازه انقدر مرتب و دقیقه 😂
همه جوره از نظرم اوکی بود
راستش دوستامم میگفتن توی کل محل کارمون ، ما دوتا از لحاظ ظاهری و اخلاقی شبیه به همیم ...
منم همونقدر شق و رق و اتو زده و تازه عروس به نظر میرسم
*اینو از اکثر ارباب و رجوعی که توی محل کارم میبینم ، میشنوم *
ارتباطمون با هم به یه حدی رسید که عملا اومد و با دوستم ارتباط گرفت که واسطه بشه ، از این که مستقیما میخواست درخواستش رو مطرح کنه ، خجالت و ترس داشت ...
دقیقا فردای همون روز
سرپرستم که چند سال بود روی این آقا پلیسه کراش بود ، اومد و گند زد به همه چی ...
بهم تهمت زد که تو با این پسره بیرون رفتی سر ساعت کاریت و فلان و بهمان ...
جلوی همه پشت سرم حرف میزد ، ولی چون همکارام ازش زخم خورده بودن و ذات کثیف و حسودشو میشناختن ، بهم گفتن اهمیت نده ...
راست من هم ناراحت بودم بابت این موضوع و هم عصبی ...
سریع موضوع رو با مدیرمون مطرح کردم ، البته مجبور بودم هر گونه ارتباطی رو با کراشم ، انکار کنم ، (چون اگر میفهمید کلا داستان میشد )
اونم حقو به من داد ،گفت عیبی نداره
از حسادتش بود و اینا ...
فهمیدم رفتن با مسئول محافظتی اون منطقه صحبت کردن و جایگاه پسره رو عوض کردن و منتقل شده به یه جای دیگه که دیگه من نتونم ببینمش :)))))))
و این بود این عشق ناکام من
دعا کنید پیداش کنم :)
تاحالا کسی انقدر معصومانه به چشمام نیومده
بد جوری گیر کرده دلم 💔🙁