ما تو دانشگاه با هم آشنا شدیم،ایشون از یه شهر دیگه و من تهران،خیلییی همو دوست داشتیم و داریم متاسفانه،بعد این همه جنگیدن(با عقايد خانواده هامون،پیشرفتمون و...) به این نتیجه رسیدم که جدا شیم از هم(خيلي تلاش كرديم هر دومون ولي ديگه به صلاح نیست پافشاری)،به دلایل مختلف،اولیش اینکه اون نمیخواست تهران بمونه و بعد اتمام تحصیلمون که یکسال دیگه میشه قراره برگرده شهر خودش(به خاطر خانوادش،وگرنه خودش قصد برگشت نداشت) و مسئله دیگه تفاوت فرهنگی خانوادمون بود،یه سری تعصبات قومیتی،خیلی بازش نمیکنم که به عزیزی بر نخوره،ولی خانواده من مخالف بودن که ازدواج با این قوم صورت بگیره،راست هم میگن تفاوت فرهنگی اذیت کننده ست ولی خب من نمیتونم چشمامو رو این همه علاقه ببندم،و الان واقعا سخته که باور کنم قراره همه چیو تموم کنم:)
حالا قراره فردا باهاش صحبت کنم که تکلیفمون مشخص شه و واقعا حس میکنم قلبم داره میترکه🙂💔
نمیدونم کارم درسته یا نه برای همین تاپیک زدم اینجا که شماهم راهنمایی کنید.مشاوره هم رفتیم،نمیشه خانواده هارو متقاعد کرد