یکی از اقواممون پسرش همسن پسر منه و با پسر من میرن کلاس زبان. هفته ی قبل به من زنگ زد که پسرم مریضه و حالش خیلی بده و من امروز نمیذارم بیاد. گفت بگو پسرت به پسر من بگه چه درسی خوندن و چه تکلیفی داشتن. منم کلی برا اون بچه ناراحت شدم که طفلک مریض شده و...
حالا خواهرم اینا رفته بودن کیش. من زنگ زدم بهش حالشونو بپرسم گفت توی فلان جا که بودیم فلانی رو دیدم اومده بودن گردش. یعنی همین خانم که گفته بود پسرم مریضه. خواهرمو دیده بود هول شده بود و زود گذاشته بود رفته بود