حقشون نیست راشون بدم
دلیل اولم اینه پنهون کاری کردن و تمام تقصیرارو انداختن گردن زن اولش
دومی اینکه وقتی جنین ۲ ماهم سقط شد همه رو خبر دار کردن و با حرفاشون و دلسوزی های بی مورد باعث رنجشم شدن
و هربار تلفنی میگفتن دیگه نمیخوای بچه ایی بیاری برامون
ولی الان ک فهمیدن مشکل از پسر خودشونه لال شدن حتی میترسن بگن برو دکتر و خودتون درمان کن ولی برا من زبون داشتن
سوم اینکه هر وقت اومدن خونم و پذیرایی کردم جوری رفتار کردن ک انگاری اونا صاحب خونن و من مهمونم
چهارم اینکه برا کار کردن یاد من میفتن ولی جرات ندارن ب جاریم بگن بیا کمکمون خونه تکونی و...
هر وقت اومدن خونم کمکی نکردن تو کارا ولی برعکس وقتی من رفتم خونشون مادرشوهرم خیلی واضح بهم گفته زن داداشای جاریت وقتی میان خونش همش سرپان درحال کار کردن نمیزازن خواهرشوهرشون دست ب سیا سفید بزنه
مثلا میخواست منم پاشم برم بجا خواهرشوهرم غذا بپزم
حتی سقط دومم مادرشوهرم اصلا باهام حرف نمیزد و شرو کرد ب گریه کردن و ناراحتی ک من رفتم ارومش کنم بهم گفت برو اونور این بار دومه ایطور میشه
الان ک فهمیده پسر خودش مشکل داره لال شده میگه بچه برا چیه