همه میگن شوهرت خیانت کرده رفته
دیگه بر نمی گرده
خودتو عذاب نده منتظر نمونم طلاق بگیر برو
ولی من انگار روح تو بدنم نیس
امید ندارم
میترسم از تنهایی
آدم خانواده نداشته باشه طلاقم بگیره
بعد هی میگم خب بچم تا هفت سالگی پیش من باشه بعد میره پیش باباش
اونم ک خودش نگهداری نمیکنه نیفته زیر دست مادر بزرگ و پدر بزرگ
چطور شبا بدون بچم بخوابم
چطور بدون بچم غذا بخورم
مگه هفت سالش بشه من طاقت میارم ک چند روز نبینمش؟
پاره تنمه
خدا چیکار کنم
میگن بچتو از حالا بده باباش خودت برو ازدواج کن
خیلیا اینجور بودن
ولی منه مادر چجور پا بذارم رو بچم وقتی میدونم باباش پا گذاشته رو بچش و ب خاطر خیانتش مارو ترک کرده و نابودمون کرده
هر چی فکر میکنم آروم نمیشم
خودشم درخواست طلاق داده و مراحل آخره
مهریه هم یک سکه پیش پرداخت و سالی یک سکه حکم صادر شده
نفقه بچم هم ماهی دو تومن
پس هیچ جوره ب شوهرم فشار نمیاد