وقتی نطفه اش تشکیل میشود تا روزی ک جنسیتش معلوم شود همه چی خوب است عادلانه است ....خبر می اید فرزند دختر است...وای بر مادرش ننگ بر پدرش ولی تا کی میتوان پنهان کرد؟بالاخره ک از همین پنهان کاری ها میفهمند بچه دختر است .پدر ک انگار مال خلیفه را دزدیده شرمسار در خانه قدم میزند.مادر هم ک میداند چه بر سر خودش و دخترش می اید بی صدا اشک میریزد.در خانه محکم کوبیده میشود...._زنیکه سلیطه!باز امده خبر ببرد ما ک هنوز مطمین نیستیم بگذار بدنیا بیاید بعد بگوییم..._اورا نمیشود معطل کرد داخل ک بیاید چنان سین جیمت میکند ک میفهمد ابرویمان میرود..._خواهر خودت است دیگر.باز همان بساط به راه میشود اما زنک تا در را از جا درنیاورد راضی نمیشود.داخل میشود و میگوید برای احوالپرسی امده است .چه خوش برخورد و خوشحالم هست!مابین حرف ها متوجه میشوند ک زن قابله برای اینکه دعوا نشود گفته است بچه پسر است_پس اول برای احوال پرسی انجا رفته بودید._ما گفتیم برای احوالپرسی امدیم اما از شما نه از شازده پسرمان ناز پسرمان....عمه به قربانت.پدر سرش را پایین می اندازد.عمه خانوم ک تیز تر ازین حرف ها بود سریع این حرکت را میبیند پس شروع میکند ب تیکه انداختن.......روز ها و شب های پر استرس بالاخره تمام میشود اما اون روز کذایی فرا میرسد.مادر ک مشخص است بعد زایمانش استراحتی نداشته با صورت ورم کرده و چشمانی خیس ب شوهرش التماس میکند،مدام قیافه فرزندش ک مانند خودش گریه میکند را ب او نشان میدهد ولی پدر رو برمیگرداند._حتی حاضر نمیشوی نگاهش کنی؟گناه این طفل معصوم چیست ؟اصلا طلاقم بده خودم بزرگش میکنم؟در یک حرکت ناگهانی پدر بچه را از دست مادرش میکشد.گریه های نوزاد در میان جیغ های مادر گم میشود و حالا دل پدر هم کمی ب رحم می اید و نیم نگاهی ب دخترکش ک صورتش کبود شده می اندازد.زیر لب میگوید بابایی کاش پسر میشدی ان وقت میتوانستم قد کشیدنت را ببینم.و در بسته میشود.مادر پشت در میماند و دیگر صدای کوبیده شدن در نمی آید.انگار زن بیچاره از حال رفته است.....این دقیقا خاطرات نسل های قبل ماست.تاریخ ب ما زنان و دختران روزهای خوش را بدهکار است.از همان قدیم الایام ظلم بوده و هست.داستان خیلی از دخترانمان ب زنده ب گور شدن ب تحقیر شدن و نادیده گرفته شدن ختم شده و اکنون در سرتاسر جهان گویی مردان ب عنوان جنسیت برتر سلطنت میکنند.فمنیست نیستم و نخواهم بود چون انها هم مانند اینها از یه ور بوم افتاده اند اما این تبعیض این ظلم و این حس های مزخرف را هم نمیتوانم تحمل کنم.بی شک هستند کسانی ک همانند من فکر میکنند و همینطور هستند کسانی ک خود را یه ضعیفه ای ک محتاج ب اصطلاح «مرد»هستند میپندارند.نه زنی ب مرد نیازمند است و نه مردی ب زنی!شاید بگویید ازدواج همین است اما نه انها فقط مکمل یکدیگر اند اگر مایل باشند میتوانند ب این مرحله از زندگی ورود کنند اگر نباشند هم خب نمیکنند!دلیل نمیشود که اگر کسی تا سنین بالا و حتی تا اخر عمرش مجرد و ب قولی سینگل موند الفاظ زشت و ناپسند ترشیده و اجاق کور مشکل دار زشت جادو شده بخت بسته و و و بهش نسبت بدهید .... متاسف میشوم برای برخی بانوان سرزمینم ک گل ب خودی میزنند! ی بار مینشیند میگویند اره ازدواج نکن بدبخت میشی بعد ی جا میبینند یکی ازدواج نکرده بساط سبزی و ستاد مبارزه با ترشی برایش راه می اندازدند:/احسنت واقعا احسنت.