2777
2789

بچها ماجراش طولانیه 

من خواهرشوهرم یک سال پیش فوت کرد 

دوتا بچه دوقلو داره

دوتا دختر ۷ ساله 

و پدر بچهام تا الان نگهشون داشته و از الان میگه نمیتونم نگهداری کنم و میخوام زن بگیرم

یکم دعوا کردن با مادرشوهرم ولی زورشون نرسید و باباهه غیب شده

شوهر من تک داییه و پدرشم فوت شده

ی خواهر شوهر دیگه دارم که شوهرش خیلی اهل رفت و آمد نیست و به مادرشوهرم رو نمیده

الان مادرشوهرم بچهارو آورده پیش خودش ولی از پسشون برنمیاد

نه مشقشونو بلده نه چیزی 

این بچهام تو محروم ترین حالت ممکنن

شوهرم بهشون میرسه ولی ما کلا دو هفته یکبار میتونیم بریم اونجا 

نهایتا ده روز یکبار

شما بعنوان یه زندایی وظیفه منو چی میدونین

هم دلم برا اون ‌دوتا بچه میسوزه بی پدر و مادر دارن بزرگ میشن و هیچ محبتی نمیبینن

هم میترسم رو زندگی خودم اثر داشته باشن 

بمیرم واسه بچه ها   همین   چی بگم  هیچکس ک جای مادرو نمیگیره بزار محروم باشن ولی زیر دشت زن بابا نرن 

مشکل مادشرون چی بود فوت شد 

ویک دفعه کمتراز قبل اهمیت دادم .من به حرف ها .رفتارها.آمدن ها و رفتن ها.کمتراهمیت دادم .من حتی دیگر به اینکه اهمیت نمیدهم هم اهمیت ندادم💁.و سپس رها شدم و فصل تازه ای درمن شروع شد ..من حالا زندگی کردن را یادگرفته ام ..💎برای یک زندگی  ِخوب نبایدبه هیچ چیز و هیچکس وابسته شد !!! وابستگی فقط" درد"  دارد ...آدم  وابسته ! جایگاه "و ارزش" و شخصیتش "یادش میرود...! آدم وابسته : با دستان خودش" تحقیر" میشود....وابسته ک باشی محدود میشوی !!!  یبار دیگه داستان زندگیت و مرور کن🌐 خیلی جاها واقعا نمی ارزید ...🌼  اون همه ناراحتی .. اون همه عقب افتادن ..اون همه حرص خوردن ..اون همه اشک ریختن... از این به بعد یادبگیر  کمتر خودتو و روح و روانت و اذیت کنی ...! (من زیبایی و توی عمیق ترین دردها پیداکردم..)💚 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

نترس رو زندگیت اثری نمی‌ذاره 

و صد برابر خیرش به خودت برمیگرده 

من اگر بودم قطعا از هیچ کمکی دریغ نمی‌کردم 

اولین دلخوشی زندگیم💕مادرم💕پلان اول ؛ دیشب همه چیز به ‹ مو › رسید پلان دوم ؛ صبح معجزه شد و ‹ مو › پاره نشد ± دو ساعت بعد از معجزه ، مامانِ بی‌خبر از اتفاقات اخیر ، برای احوال پرسی زنگ زد و گفت : ‹ دیشب کلی دعات کردم💛'💎 ›دومین دلخوشی زندگیم💕 پدر و برادر جانم 💕 با قلب مهربونشون  و خوبی های بی منت 🌈🦋‌‌ سومین دلخوشی زندگیم اومدن مردی تو زندگیم که منو با تمام بچگیام بزرگ کرد 🌱و کنارش بدون هیچ ترسی خود واقعیمم🙃 .آدم امن زندگی من🫂❤️ می‌گفت هرچقدر دل‌چرکین باشم ازت ولی دوست‌داشتنت هنوزم به دریا وصله.💙 در دل و جان خانه کردی عاقبت ...❤️🌈 خدایا شکرت بابت همه چی 💛💛 
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792