سنم یکمی بالا رفته
حدود ۵ سال پیش با نانزدم تمام کردم
دلم هنوز پیششه
نگید ب خودت فرصت بده سعی کردم بخدا
ولی نشد نتونستم😔
رفیقی ک ۵ سال باهم دوست بودیم بهم پیشنهاد داد قبولش کردم رفاقتم خراب شد تهشم نتونستم باهاش باشم
الان موضوع این نیست
خاستگار دارم این اقا وضع مالی توووپ ار توپ یچی اون ور تر خیلی هم ب شدت متشخص و همه چیز تمام ی جورایی انگار زمین دهن باز کرد ایشون افتاد زمین
دندون پزشک هستن
نمیخوام ازدواج کنم باهاش مامانم باهام قهره میگه این یکیو قبول نکردی شیرم حلالت نمیکنم بکش بیرون از اون آدم خسته کردی هممونو با اخلاقت همش گریه میکنی اعصاب مارو خورد میکنی
خیلی قلبم اسیب دید نتونستم فراموش کنم
به نظر شما چه کنم ؟
ب این اقا بگم فرصت بده اشنا تر شیم شاید حسم عدض بشه یا کلا ردش کنم؟؟