با ی مشت ج..ه و حرومزاده همکلاسم هیچکس نمیتونه حتی ی لحظه تحملشون کنه اعصابم ضعیفه پا رو دمم گزاشتن بحثمون شد الان چار پنج روز میگذره ولی من یلظه ام اروم قرار ندارم همش دارم تو ذهنم سناریو میچینم چجوری زهرمو بشون بریزم یا چیکار کنم دلم خنک شه صرفا چون سر و ساکت میرم و میام کاری بشون ندارم فک کردن من املی اسکلی چیزیم اینا خیلی لولشون از من بالاتره