جان جهان
باغ را آتش زدند وباغبان را می برند
شدزمین گریان چومی دید آسمان را می برند
یک طرف گل های باغ از غم گریبان می درند
یک طرف با دست بسته باغبان را می برند
پیش چشم لاله های باغ گلچینان چرا
همره خود جلوه ی باغ جنان را می برند
پشت درافتاده بانوی بهشت احمدی
دوزخی طبعان امیر مومنان را می برند
جان عالم برلب آمد باعث خلقت چودید
عده ای با ریسمان جان جهان را می برند
آی جبریل امین یکدم فرود آی وببین
راز دارومحرم راز نهان را می برند
دست عترت دامن پاک ولایت راگرفت
دید چون سرمایه ی امن وامان را می برند
تا که زهرا حافظ این بوستان سرمدی است
کی« وفایی »طایر عرش آشیان را می برند
#سیدهاشم_وفایی

#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
از غم بی دردی مردم به سینه "آه" داشت
درمیان بیت الاحزان، نالهی جانکاه داشت
گاه از چشم کبودش اشکِ غربت میچکید
گاه از پهلوی مجروحش شرارِ آه داشت
گرچه آزرده شد از همسایگان خود، ولی
لب به نفرین وانمیکرد و از آن اکراه داشت
لحظهای دست از دفاعِ از ولایت برنداشت
در غریبیِ علی، جان و دلی آگاه داشت
جان خود را او به قربان امام خویش ساخت
کوثری که عمر پر عزت، ولی کوتاه داشت
کس نمیداند مزارش را کجا پیدا کند
کاش مثل بچههای خود زیارتگاه داشت
نیست همدردی برایش ای «وفایی» درجهان
بعد زهرا گرعلی سر در میان چاه داشت
✍ #سیدهاشم_وفایی