ی روز توی کامنتای نی نی سایت با اون دوست خیلی صمیمیت ک جونتون برای هم میرفت و خیلی وقته ازش بی خبری حرف میزنی بدون اینکه بفهمی...یا باخواهرت یا حتی مامانت ولی فک میکنی غریبه ست و قلبش و میشکنی و اون میره و ی روز کامل با غصه ب حرفای تو دلش میگیره... توی چتا باهم مهربون باشیم
ی روز توی کامنتای نی نی سایت با اون دوست خیلی صمیمیت ک جونتون برای هم میرفت و خیلی وقته ازش بی خبری حرف میزنی بدون اینکه بفهمی...یا باخواهرت یا حتی مامانت ولی فک میکنی غریبه ست و قلبش و میشکنی و اون میره و ی روز کامل با غصه ب حرفای تو دلش میگیره... توی چتا باهم مهربون باشیم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خودتم شروع کن بنوبیس و تو سایتهای رمان قرار بده ببین نظرات بقیه چیه
🦒 زرافهی بابا هستم(زرافه پرو پرو پرومکس) همیشه سرم بالاست.دنیا رو از زاویهی بالاتری میبینم، صبورم، آرومم، ولی اگه لازمه باشه میتونم با یه لگد فیل بندازم!میگن زرافهها کمحرفن، ولی دلیلش اینه که ما از اون بالا کلی چیز میبینیم که بقیه نمیبینن.یه زرافه هیچوقت عجله نداره، چون به مسیرهای بلند، دید بهتری داره پس اگه میبینی آرومم، بدون که دارم کارهای بزرگی میکنم..قدم بلنده،حوصلهام هم بلنده ولی صبرم نه..گفتم بدونین...نسخه اورجینال زرافهی سایت هستم.یه زرافهی پیشرفته و همراه با تکنولوژی روز دنیا سوالی بود در خدمتم..در ضمن توی اطلاعات سن من نیست سن انقلابه ۱۳۵۷.۱۱.۲۲
ی روز توی کامنتای نی نی سایت با اون دوست خیلی صمیمیت ک جونتون برای هم میرفت و خیلی وقته ازش بی خبری حرف میزنی بدون اینکه بفهمی...یا باخواهرت یا حتی مامانت ولی فک میکنی غریبه ست و قلبش و میشکنی و اون میره و ی روز کامل با غصه ب حرفای تو دلش میگیره... توی چتا باهم مهربون باشیم
اگه قلم خوبی داری خودت میتونی بنویسی اگر نه که خب مشخصه کسی که تجربه نویسندگی داره بنویسه بهتره
🌾 نظافتچی ساختمان یک زن جوان است که هر هفته همراه دخترک ۴-۵ سالهاش میآید. امروز درست جلوی واحد ما صدای تی کشیدنش قاطی شده بود با گپ زدنش با بچه... پاورچین، بیصدا، کاملا فضول، رفتم پشت چشمیِ در. بچه را نشانده بود روی یک تکه موکت روی اولین پله... بچه: بعد از اینجا کجا میریم؟ مامان: امروز دیگه هیچ جا، شنبه ها روز خاله بازیه... کمی بعد بچه میپرسد: فردا کجا میریم؟ مامان با ذوق جواب میدهد: فردا صبح میریم اون جا که یه بار من رو پله هاش سُر خوردم! بچه از خنده ریسه میرود... مامان میگوید: دیدی یهو ولو شدم؟ بچه: دستتو نگرفته بودی به نرده میفتادیا... مامان همانطور که تی میکشد و نفسنفس میزند میگوید: خب من قویام. بچه: اوهوم... یه روز بریم ساختمون بستنی... مامان میگوید که این هفته نوبت ساختمون بستنی نیست. نمیدانم ساختمان بستنی چیست؛ ولی در ادامه از ساختمان پاستیل و چوب شور هم حرف میزنند. بعد بچه یک مورچه پیدا میکند. دوتایی مورچه را هدایت میکنند روی یک تکه کاغذ و توی یک گلدان توی راه پله پیادهاش میکنند که "بره پیش بچه هاش و بگه منو یه دختر مهربون نجات داد تا زیر پا نمونم". نظافت طبقه ما تمام میشود. دست هم را میگیرند و همین طور که میروند طبقه پایین درباره آن دفعه حرف میزنند که توی آسانسور ساختمان بادام زمینی گیر افتاده بودند. مزهی این مادرانگی کامم را شیرین میکند. مادرانگی که به زاییدن و سیر کردن و پوشاندن خلاصه نشده. مادر بودن که به مهدکودک دو زبانه، لباس مارک، کتاب ضدآب و برشتوکِ عسل و بادام نیست. ساختن دنیای زیبا وسط زشتی ها، از مادر، مادر میسازد. 🌸✏️سودابه فرضیپور
بستگی داره استعداد داری؟زندگینامه های مختلف بخون نگارششو یاد میگیری خودتم شروع کن بنوبیس و تو سایتها ...
کتاب صوتی های ادبی هم میتونی گوش کنی
من خودم اینجوری راه افتادم ولی اصلش نوشتنه
🦒 زرافهی بابا هستم(زرافه پرو پرو پرومکس) همیشه سرم بالاست.دنیا رو از زاویهی بالاتری میبینم، صبورم، آرومم، ولی اگه لازمه باشه میتونم با یه لگد فیل بندازم!میگن زرافهها کمحرفن، ولی دلیلش اینه که ما از اون بالا کلی چیز میبینیم که بقیه نمیبینن.یه زرافه هیچوقت عجله نداره، چون به مسیرهای بلند، دید بهتری داره پس اگه میبینی آرومم، بدون که دارم کارهای بزرگی میکنم..قدم بلنده،حوصلهام هم بلنده ولی صبرم نه..گفتم بدونین...نسخه اورجینال زرافهی سایت هستم.یه زرافهی پیشرفته و همراه با تکنولوژی روز دنیا سوالی بود در خدمتم..در ضمن توی اطلاعات سن من نیست سن انقلابه ۱۳۵۷.۱۱.۲۲