2777
2789

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

مخالفم چون خیلی دخترا رو دیدم که بد تر از پسرا بودن

وو برعکس پسرای خوبی هم دیدم

بنظرم بعضی از ادما بیشعورن و به جنسیتشم بستگی نداره

به نام خداوند رنگین کمان!)   بچه ها نخندینا!)     بارون اومدو یادم داد!)   به مامان چیزی نگو!)       بچه ها ناموسا کمک!) 🖤

چیه نظریه ش اصلا؟

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا

بله اکثریت اینجور هستن اگرم واقعیت نیتشوهم نداشته باشن بازم آدمیزاد هستن و امکان وابستگی وجود داره و اگه امکان بهم رسیدن نداشته باشن معمولا این دختر هست که بیشترین ضربه رو میخوره 

مخالفم چون خیلی دخترا رو دیدم که بد تر از پسرا بودنوو برعکس پسرای خوبی هم دیدمبنظرم بعضی از ادما بیش ...

😂😂

تا الان فک میکردم بدتر و بی منطق تر از هوادارای استقلال وجود نداره تا با تراکتور آشنا شدم😵‍💫🤣غمگینم مث (fcکیسه) با رفتن به دسته ۳ و بودن ته جدول هنوزم با سپاهان برا سَرورش کری میخونه🤣

عکس برای من وا نمیشه بچه ها میشه یکی توضیح بده

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   8080aylinamm  |  9 ساعت پیش
توسط   آرزو1388  |  8 ساعت پیش