من حامله بودم داداشم و بابام گفتن نیای اینجا(خونه مامانم) بمونیا بعد زایمانت حالا زنداداشم حاملست بابام انگار بچه خودش داره دنیا میاد انقدر که ذوق داره ، به داداشم میگه زنت زایمان کرد بیارش اینجا مامان ازش نگه داری کنه
روز مادر من واسه مامانم دستگاه فشارسنج خریده بودم داداشم و زنش یه تبریک خشک و خالی هم بهش نگفته بودن حالا برداشته دستگاهو برده خونشون که فشار زنشو طی بارداری چک کنه آخرشم صاحاب میشه…
توی بارداریم خانوادم چنان رفتار بدی باهام کردن هیچوقت فراموش نمیکنم عقده شده برام هروقت یادم میفته بغض میکنم …حالا منی که همیشه از همه بچه ها بیشتر هواشونو داشتم