قهرم خونه بابام فردا پدرشوهرم اینا میان حرف بزنیم ولی میخوام پافشاری کنم واسه جدایی میدونم ک این زندگی دیگه فایده نداره رومون تو روی هم باز شده تموم شد
از طرفیم میترسم از بعدش مامان و بابام و داداشام خودمو بچمو دوست دارن بابام میگه قدمت رو چشمم ولی میدونم زندگی برای ایناهم سخت میشه یهو ۶ نفر آدم تو ی خونه ۹۰ متری ک ۱۵ مترش حیاطه و فقط ی خواب داره
تا بیام خودمو جمع و جور کنم و خونه جدا بگیرم ی سه سالی زمان میبره کاش بجای مهریه شوهرم خونه رو بده بهم از تنهایی میترسم با ی بچه هفت ماهه چ غلطی کنم اگه برم سرکار مامانم بچمو حتما نگهمیداره
اصلا اگه شوهرم بچمو نده بهم چ کنم میمیرم بدون بچم میتونه نده بهم؟کمکم کنین دلداری بدین بخدا قلبم داره میترکه من خیلی ضعیف و ترسوام
