خدا عمری به من بدهد پیر شدنت را ببینم ،موهای سفید زیبایت را ،لرزش ریز دستهایت ؛ چشمان قشنگت را پشت عینکهای ته استکانی ،خدا عمری به من بدهد که تا آخر با تو باشم؛من خودم را تا بینهایت با تو تصور کرده ام...
بعد از ظهرم یکی رکستاهای اطراف زلزله اومد الانم دوباره مرکزش همون روستا بود هر دوتاشونم سه ریطتر به بالا
خدا عمری به من بدهد پیر شدنت را ببینم ،موهای سفید زیبایت را ،لرزش ریز دستهایت ؛ چشمان قشنگت را پشت عینکهای ته استکانی ،خدا عمری به من بدهد که تا آخر با تو باشم؛من خودم را تا بینهایت با تو تصور کرده ام...
چرا تموم نمیشن الان پنج روز بیشتر از اولین زلزله گذشته اما پس لرزا ها تموم نشدو
من میترسم یه زلزله خیلی بزرگ در راه باشه که اینا هی ادامه دارن
خدا عمری به من بدهد پیر شدنت را ببینم ،موهای سفید زیبایت را ،لرزش ریز دستهایت ؛ چشمان قشنگت را پشت عینکهای ته استکانی ،خدا عمری به من بدهد که تا آخر با تو باشم؛من خودم را تا بینهایت با تو تصور کرده ام...