میخام بمیرم خسته شدم دیگه نمیتونم تحمل کنم
دنبال ترحم نیستم ولی بعضی اوقات ادم به یه جایی میرسه که دیگه نمیتونه درداشو پنهونه کنه اونقدری که خوانوادم بهم ضربه زدن بقیه نزدن میگکه:( باز دم غریبه ها گرم ما رو رنگ کردن ولی نفروختن)با حرفاشون داغونم میکنن فکر کن کسایی که دوسشون داری بهت ضربه بزنن دیگه نمیتونم واقعا فکن دست کسیو که دوسش داشتی و بهت قول داده بود ترکت نمیکنه و سه سال باهاش بودی دستشو تو دست رفیق صمیمیت ببینی شاید ازون پسر توقعی نداشتم اما از رفیقم داشتم اونکه دید چقدر سخته کشیدم وای اینکارو باهام کرد :) هیچ کس درک نمیکنه چقدر بچه طلاق بودن سخته چقدر داشتن یه پدر عوضی سخته چقدر داشتن یه مادری که بیست چهاری میشکنتت سخته چقدره داشتن نارفیق سخته چقدر داشتن یه عشقی که فکر میکردی مال توعه اما اونم یه اشغال بود سخته قضاوت شدن درک نشدن پس خدا کجاست؟ شاید بگین کار خودتو گردن خدا ننداز ولی مگه من خاستم همچین خوانواده این داشته باشم مگه من خاستم پدرم یه معتاد عوضی باشه مگه من خاستم بچه طلاق باشم اون بالایی هیچ وقت کمکم نکرد یه راه خودکشی راحت بگین فقط راحت شم دیگه نمیتونم تنفس تو این دنیای کثیف سخته