من رفنه بودم شهرستان ،بعد به شوهرم گفتم پرونده اموزشگاه رو ببره برام نوبت ازمون عملی رو بزنه ،اینم نگفنه که بود میخواد بیاد شهرستان ،گفت میخوام برم خونه بخوابم ،منم فکر میکردم میاد خونه واسه همین بهش اصرار کردم ک برام نوبت بزنه ،شوهرم هم اومده کلید خونه رو داده به دوستش اومده پرونده رو برده ،
بعد دیشب اومدیم خونه خودمون ،صبح ک بیدار شدم دیدم یه دستبند دخترونه روی تخته
به شوهرم گفتم کسیو اوردی خونه گفت نه گفتم از همکارات یا دوستات کسی اومده خونه گفت نه ،منم دستبند رو نشونش دادم گفتم پس این از کجا اومده .اولش مقاومت کرد گفت نمیدونم من کسیو نیاوردم خونه ،بعد گفت کلید دادم ب رفیقم بیاد پرونده اتو ببره ، بعد هرچی بهش گفتم زنگ بزن ببینم اون بوده اولش مقاومت کرد بعد هم ک زنگ زد اون گفت نه من نبودم فقط اومدم پرونده رو بردم .
بعد هم کلی با هم بحث کردیم گفتم وقتی اون میگه من نبودم تو هم میگی من نبودم از کجا بفهمم خودت نبودی ،البته میدونم شوهرم نبوده ،اون رفیقش هم اعتراف کرد که اون بوده ولی دفعه اول فهمید گوشی شوهرم رو بلندگوعه واسه همین گردن نگرفت .
حالم از اون تخت بهم میخوره وقتی فکر میکنمدونفر دیگه روش بودن
الان انقدر عصبانیم نمیدونم چیکار کنم ،دلم میخواد رفیق شوهدم رو بشورم ولی نمیدونم چی بهش بگم