برخورد امروز من با خونواده شوهرم شما بگید

مامان تو همین رنگ به خود من نمیزنه

دوماه مریضم

این‌همه زنگ میزدم پیگیر کارش بودم دکتراش

هروقت کاری داشته

اما بخاطر دفاع و دل دخترا

یک خبر نگرفته ازمن که ببینه من مردم یا زنده

خود من ارزش نداشتم اصلا

همیشه همه زنگ و خبرگیری ها یکطرفه از سمت من بود

 اینو برای شوهرم نوشتم جواب نمیده کلا 

قضیه از اونجا شروع شد که دوماه پیش خواهرش که از شوهرم پول می‌خاست شروع کرد رنگ و پیام دادم 

پای منم کشیدن وسط 

یک اخلاقی که دارن اینه که همشون تیم میشن علیه یک نفر 

همین خواهر که امروز بسته فرستاد برام پروفایل زشتی گذاشته بود نوشته بود خپاهرشوهرها از یک زنداداش مشخص بدشون میاد با دوتا پیام دیگه 

خواهردیگشم پیام نفرین و این چیزا فرستاد 

یک‌روزم خونه مادرش رفتیم هر سه خواهرش بی محلی بی احترامی کردن بما

عمرو به شوهرم گفتم 

به مادرشم زنگ زدم گفتم کار دختراش رو 

مادرش تو این. مدت که می‌دونه باردارم یک زنگ نزد 

حالمو بپرسه همیشه هروقت کاری داشته من انجام دادم براش 

چون زنگ نزد منم زنگ نزدم 

امروزم توقع داشتم خودش بزنگه بخواد برم بگیرم 

نه که مثل کلفت ها باشم دستور بده 

نه مادرش امروز میخواد با منو شوهرم بیاد شهرستان برن عروسی لباس دخترش فرستاده برایش 

که مثلاً ما بدیم مادرش 

کادو نیس گلم 

یک لباس مادر از دختره می‌خواسته که برای بگیریم بپوشه بره عروسی 

واسطه بودم من انگار 

منم اونجوری حرف زدم چون کسی که میگه بدم میاد از زن برادرم من دیگه نمیشناسمش

چیشذ چرا چیزی نمبگین 

شما بودین چیکار میکردین

اره با همسرم مادرش هماعنگ‌ کرده.من با مادرش مشکل خاصی ندارم و بالاخره از مادرش نمیتونه بگذره اما دلم ازش پر چون خودمو نادید میگیره 

بلاک کردم چون اپناهم بارها توهین کردن