هر روز ، هر شب ، هر لحظه باید دست به انتخاب های کوچک یا بزرگی در پیچش راهی بزنی که به آن میگویند زندگی
شاید تو حواست نباشد و صرفا بروی که رفته باشی ولی تک تک این قدم ها ، انتخاب ها ، پیش رفتن ها یا نرفتن ها تکه ایست که وجود تورا میسازد
تو کیستی؟
با این ها تعریف میشوی
روح تو ، چیزی که فکر میکنی و انتخاب میکنی
من ، نه قبل و نه بعد تو نمیدانم کیستم
با خود دست و پنجه نرم میکنم و درد جاییست که افکارت را زیر سوال میبری و باز خودت را به خاطر زیاد فکر کردن سرزنش میکنی...
میان این گردباد افکار فقط یک چیز ثابت است
تو و حسی که درون قلب من می انگیختی..
قهوه ای سیال چشمانت مرا کشت
وقتی دلم به تو گرم بود دنیای من کوچک و گرم و تعریف شده بود
قسمتی از وجودم تا ابد کنارت میدرخشد