2777
2789
عنوان

ماجرای منو خواستگارم

229 بازدید | 19 پست

من تو اهواز دانشجو فرهنگیانم و سال دومم.

بعد با هم دانشگاهییام روزایی که کلاس نداشتیم کلا همش بیرون بودیم و میگشتیم. 

بعد یه پسره تو ساحلی منو دیده بود و خوشش اومده بود ازم و از حراست خوابگاه مشخصاتمو گرفته بود و نمیدونم چیجوری بهش دادن. و از چن تا از هم خوابگاهییامم پرس و جو کرده بود و یکی از دوستام اومد بهم گفتش که فلانی اومده بود راجع بهت داشت تحقیق میکرد. 

روز بعدش دیدم مامانم از شهرستان زنگ زد گفتش که خانواده یه پسره زنگ میزنن و ماجرا رو تعریف کرد و پسره هم دانشجو پزشکیه. 

بعد دیگه چن بار رسمی بیرون همو دیدیم و خونمون هم اومدن با خانواده. 

بعد یه مدتی پیدا بود دنبال بهونست که بره. مامانشم که اولاش مبومد خونمون کلی قربون صدقم میرفت . ولی الآن پیدا بودطرف پسرشه و یچیزی پیش اومده.

تا همین یه ماه پیش مامان پسره درمیاد به مامانم میگه پسر من لولش از دخترت بالاتره . دختره تو فرهنگیانه و فرهنگیان بدرد یه دختر نمیخوره و من عروس فرهنگی واسه پسرم که پزشکی میخونه نمیخوام و در شان خانواده ما نیست! از یه طرف هم خودم عصبانی بودم هم خانوادم. واقعا چه آدمای بیشعور و بی شخصیتی پیدا میشه این دوره زمونه و عشق چقدددددددددد بی معنی شده که به شغل و شخصیت افراد میبینن عشق رو. 

خلاصه که همین یه هفته پیش یکی از هم خوابگاهییام گفش که آوا خبر داشتی پسره رفته بود خواستگاری یکی از هم دانشگاهییاش که اونم پزشکی میخونه و دختره بهش جواب رد داده؟ 

خدایی بار اولم بود که ایقد خوشحال شده بودم از یه خبر بد.

بعد جالبترش اینجاست که هفته بعدش مامان پسره با پررویی تماممممم زنگ میزنه مامانم و میگه واسه امر خیر اگه اجازه بدین دوباره تشریف بیاریم خونتون! مامانمم با نهایت احترام قهوه اییشون کرد .


دیگه کسی که از تو خیابون زنشو انتخاب کنه

چهارراه بالایی یکی دیگه رو انتخاب میکنه

تاريك انديشان هميشه سعى مى كنندزنان را در «سياهى» نگه دارند؛آنها از روشن شدن ذهن زن مى ترسند !چون خوب ميدانند اگر زن بداند،به فرزندانش هم ياد ميدهد !

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

تو لیاقتت بیشتره عزیزم 

شده با مردی که کار ازاد داره ازدواج کن ولی با آدمای دم دمی مزاج و پررو ، نه!

 دیگه شدم دانشجو دبیر ادبیات😍💗 شاعرتونم🥹✨غزل سرا🌱 دختر مهربون و قویی هستم و روحیه مستقلی دارم :) توی زمینه شعر و کتاب و رمان میتونم کماکان کمکتون کنم 🕊️🌱 ، از یه جایی به بعد تصمیماتت به تصمیمات عقل نزدیک تر میشه ، درسته زندگی برات میشه مثل تلخی شربتی که وقتی مریض میشی میخوریش ، ولی بعدش یه عمر آرامش و راحتی برات میاره ، باور کن و من هم میخوام به این اصل باور کنم :) 

دیگه کسی که از تو خیابون زنشو انتخاب کنهچهارراه بالایی یکی دیگه رو انتخاب میکنه

خدایی از ظاهررخوب بنظر میومدن ‌.

مامانمم با اینکه مخالف این بود که دختر به شهر غریبه بده ولی ازینا خوشش اومده بود و خودشون همهچیو خراب کردن

اونی ک تورو تو ساحل پیدا کرده یکی دیگه رو هم تو جنگل پیدا میکنه بعدم به شدتتتتتتتتتتت عجیبه که خوابگاه و سرپرست مشخصات شمارو بدون اجازه به اون پسر داده باشن مخصوصا دانشگاه فرهنگیان و به حدی عجیبه که فکر میکنم این داستان فیک میباشد مگه اینکه از خودت اجازه گرفته باشن و تو اجازه دادی باشی

تو لیاقتت بیشتره عزیزم شده با مردی که کار ازاد داره ازدواج کن ولی با آدمای دم دمی مزاج و پررو ، نه!

مرسیی فدات شم:)🤍

اولش از حرفای مادرش ناراحت شدم.

ولی بعدش نه و فهمیدم ارزشم خیلی بیشتر ازیناس

اونی ک تورو تو ساحل پیدا کرده یکی دیگه رو هم تو جنگل پیدا میکنه بعدم به شدتتتتتتتتتتت عجیبه که خوابگ ...

دقیقا.

ببخشینا چه دروغی بآید درگفتن همچین چیزی داشته باشم؟ 

مرض دارم راجع به چیزی که آزارم داده بود دروغ بگم؟ 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز