خاستگار ک چه عرض کنم، منظورم دوست پسریه ک کلا یه بار اومد خاستگاری و جواب رد از بابام شنید و گف فکر ازدواجو بیرون کن از سرت و همینجوری با هم باشیم تا هرکدوم ازدواج کنیم...
من ۲۳ سالمه و وضع مالی خانوادم خیلی معمولیه، خودم شاغلم (کارمندم) و درامد زیاد نیست در حد ماهی ۸.۹ تومن ،باحجابم ولی سبزه و لاغر و برجستگی کم،عمل هم نکردم متاسفانه هنوز .صورتمم ظرافت و زیبایی خاصی نداره.قدمم ۱۶۰
از بچگی صد بار از همه شنیدم که بهم گفتن زشت و سیاه واسه همین عزت نفسم صفره و چون خاستگار دیگه ای ندارم دو دستی چسبیده بودم ب این...
این پسره هم ک یه سال باهاش بودم ۳۸ سالش بود و مجرد،قدش تقریبا ۱۷۸ اینا و لاغر و کارمند درامد خالص ماهی ۱۴ اینا.نمازخون و از دور موجه و مظلوم اما مثلا کلی دخترای خوشگل همسایه و فامیل صد پشت دورتر فالو کرده بود و لایک میکرد،ماشینشم تیبا و خونه هم نداشت و میگف زیرزمین مامانم بشینیم ولی اصلا خسیس نبود و دست ب خرجش خوب بود...
ولی چون این همه سال مجرد بود،توی زن گرفتن کمالگرا شده بود و چشماش پر
گاهی میگم کی بهتر از این میاد دیگه...
توی تاپیکای قبلی گفتم رفتم پیجشو دیدم ک پر از کیسای ازدواج ودخترای خوشگل بود و داغون شدم و علت سردیشو فهمیدم و هی ب خودم لعنت میفرستم که اگه خوشگل بودم ،براش کافی بودم و انفالوشون میکرد
لطفا اصرار ب عکس نکنید.نمیتونم...
با تمام وجود حسرت همسنامو میخورم ک شوهره صد بار اومد خاستگاری و پیگیرشون بود و الان با عشق ازدواج کردن و نگیر ترین پسر رو ازدواجی کردن،اونوقت من چسبیدم ب این هیز...