همونی ام که گفتم در شرف ازدواج بودم ولی بنا به دلایلی به هم زدم
چند وقت پیش همه خریدا ام پس فرستادم براشون
بعد خالم از اون روز اینقدر نفرینم میکنه
میترسم اصلا از نفریناش
سرطان سینه ام داشته
هنوز درگیر اونه
میگن حالش اصلا خوب نیست
منم گیر کردم بخدا
نمیدونم چیکار کنم
از یه طرف خالمه دلم میسوزه براش
از یه طرف ازدواج اشتباه نمیخوام بکنم
خستم دیگه