اونم نه ۱ بار بلکه ده ها بار
از دیشب تاحالا خودشو پدرم ریختن رو من یکی داد میزنه یکی کتک میزنه از بچگی طوری باهم رفتار کردن که هر روز کارم گریه کردن بوده اعتماد به نفس ندارم الانم ولم نمیکنن بابا بخدا دیگه خسته شدم کاش واقعا به قول مادرم بمیرم از گریه کردن و احساس نفرت انگیز بودن خسته ام
آخه مگه من چیکار کردم نه مثل هم نسل های خودم تاحالا دوست پسر داشتم نه فحش ندادم همیشه نمره هامم خوب بوده