2777
2789

یه مدت پیش میخواستیم بریم یه مراسمی که تقریبا دوساعت با شهر ما فاصله داشت.دایی همسرم چون ماشینش مناسب راه دور نیست همسرم زنگ زد به داییش که با ما بیاین.بعدش زنداییش گوشیشو گرفت گفت من نمیام ممکنه خانومت اذیت شه همسرمم اصرار رو اصرار که نه واسه چی ناراحت شه ناراحت نمیشه بیاین.خلاصه رفتیم دنبالشون و زنداییش چون وزنش بالاست همسرم گفت عقب بشین که زندایی بیاد جلو بشینه.منم رفتم با دایی و خالش چپیدم پشت بچمم بغلم بود.خیلی ناراحتم احساس میکنم شخصیتمو آورد پایین

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

میتونستن به خودتون بگن خودتون تعارف کنید اینجوری بیستر به دل شما بود نه اینکه خودشون بگن🥰

در خانهٔ من، ابرازِ احساسات ، بوسیدن و در آغوش گرفتن ، مانندِ نفس کشیدن بدیهی و ضروری است 🤍

ول کن بابا برای اینم غصه میخوری 

خوب عقب نشسته بود چپ میکردید😁

مثل یه پرنده که همه پرهاشو چیدن،پشت تو راه اومدم تورو نفس کشیدم🤍من میترسیدم ولی به خاطرت پریدم چون دلم میخواد برات بمیرم و نگاه کنی جاش فقط حسابمو از عاشقا جدا کنی،زخمی که میخورم از آدمها را دوا کنی🤍

ن عزیزم ناراحتی نداره 

مگه هرکسی پشت بشینه شخصیتش میاد پایین....؟؟؟

همسرت میخواسته احترام بذاره 

ولی دفعه دیگه بگو من راحت نمیتونم بشینم و خسته میشم با بچه

عمق فاجعه اونجاست که ما دهه هفتادیا داریم پرونده طلاق دهه هشتادی هارو میبندیم( -_-)درخواست دوستی پذیرفته نمیشود حتی شما

چیزی مهمی نیس اسی جان 

بخاطر چیزای الکی با شوهرت بد نشو 

عسلی تر از 🍯چشمات 👀قند لباته🍬👄😇    پسرمو میگم👼 😅😅                                                               اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم 💙💚💛      

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792