آره
آخرین چیزی که یادمه اینه که وسط خیابون پنیک کردم افتادم زمین
یه خانومی اومد پرسید چته فقط تونستم بگم پنیک
سه چهار نفر جمع شدن
یکی برام رفت آب معدنی خرید اورد
یکی شکلات باز میکرد
و...
واقعا گریهم گرفته بود از اون محبت چون اون لحظه مغزم به هیچ کاری قد نمیداد