بچم کوچیکه همش بچه داری هیچوقت خونه نیس اخرشب میاد یا حرف نمیزنه یا محل نمیده دیشب باهاش حرف میزدم گفت خیلی حال بهم زنی گفتم میخوام برم ب صورتم برسم گفت میمون هرچی زشت تربازیش بیشتره خیلی جدی گفت خیلی دلم شکست ناراحت شدم امشب داشتم باهاش حرف میزدم جواب نمیدادصداموبردم بالا بچه ترسیدگریه کرد اومدموهاموکشیدمیخواست بزنتم فردا میخوام ازخونه برم ی مدت خونه بابام خیلی داره عذابم میده نمیتونم دیگ تحملش کنم