بیست سالمه دانشجو ام.
اطرافیانم به راحتی با هم ارتباط میگیرن «دخترا»
دوستی های عمیق و همیشه کنار همن.
ولی نمیدونم چرا هر کس سر راه من قرار میگیره یا جدیم نمی گیره یا رهگذره.
خیلی سعی می کنم با آدم ها کنار بیام ولی بیشتر ناراحتم می کنن تا اینکه کنارشون شاد و خوشحال باشم.
قبلا هم دوستای زیادی داشتم ولی تو جمع احساس اضافی بودن می کردم و رابطه ام رو باهاشون کم کردم.
خسته شدم. می کن آدمای سمی رو از دورتون حذف کنید ولی پس کی میمونه تهش؟ اونم وقتی دانشجوی شهر دوری و غریب.
تو خانواده هم حتی احساس تنهایی می کنم.
ارتباط اجتماعی بالایی هم دارم ولی نمیدونم مشکل چیه..
حسادت نه ولی غبطه می خورم به کسایی که اطرافشون پر از دوستای وفاداره. با خانواده صمیمی ان و حالشون خوبه.
انگار یه نفر همه چی رو با هم داره و یه نفر هیچی نداره…